استاد دانشگاه علامهطباطبایی بررسی می کند
قتلهای ارزان در ایران؛از فقر مردم تا نابرابری اجتماعی
نگاه کنید به کشور انگلستان در دوره های قبل و بعد از نخست وزیری مارگارت تاچر. پیش از او خدمات و کالاها قیمت بسیار اندکی داشت در دوره تاچر اما قیمت همه چیز گران تر شد، در نتیجه، افزایش رو به رشدی در زمینه بحران های اجتماعی مانند انواع دزدی ها و جنایت ها در این کشور آغاز شد.
قانون- چندی پیش عصرایران در گزارشی 16 مورد از ارزان ترین قتل های رخ داده در سه سال اخیر را منتشر کرد. این قتل ها همه به دلیل اختلافات مالی بسیار ناچیز در حد پانصد تا دویست هزار تومان ، رخ داده بود که در شرایط معمولی وقوع درگیری و انجام قتل برای آنها بسیار غیرعادی و بعید به نظر می رسید. با این حال چنین قتل هایی در کشور آن هم نه به صورت موردی بلکه به شکل فراگیر در اغلب نقاط کشور رخ داده است. همین موضوع نیز بررسی و تحلیل این مساله را در قالب یک آسیب اجتماعی لازم می کند.
در این باره ، به سراغ دکتر مهدی تقوی اقتصاد دان و استاد با سابقه دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران رفتیم. دکتر تقوی دانشآموخته دکترا از انگلستان است و سابقه 42 سال تدریس در مقام استادی دانشگاه را در پرونده خود دارد. در این گفتگو با او درباره علت های اقتصادی وقوع جرایمی از این دست در کشور گفتگو کرده ایم، مشروح این پرسش و پاسخ در ادمه آمده است.
***
* آقای دکتر! به گواه آمارهای رسمی و گفته های مسئولان در سال های اخیر وقوع جرائم خرد در کشور به شدت افزایش پیدا کرده است، یکی از فراگیرترین این جرائم، خلاف های مرتبط با مسائل مالی است؛ مانند دزدی، زورگیری دعوا و جنایت بر سر اختلافات مالی. در گزارشی که چندی پیش منتشر کردیم، 16 مورد از ارزان ترین قتل های سه سال اخیر ایران ذکر شده بود که برای مبالغ بسیار اندکی رخ دادند، ارتباط چنین جرائمی با مشکلات اقتصادی سه سال اخیر در چه حد و اندازه ای است؟
افزایش چنین آفت های اجتماعی و جرائمی ارتباط کاملأ مستقیمی با مسائل و بحران های اقتصادی دارد، به صورت شفاف اگر بخواهم بگویم عامل و علت اصلی این جرائم و قتل ها بیش از انکه خود افراد جامعه باشند سیاست های غلط اقتصادی دولت است.
سه سال پیش قیمت دلار 1025 تومان بود، این مبلغ هم اکنون به 3300 تومان رسیده و در دوره هایی به 4 هزار تومان هم نزدیک شده است. این یعنی افزایش سه تا چهار برابری قیمت ارز و کاهش ارزش پول ملی. تورم بالا و سخت تر شدن زندگی مردم نتیجه وقوع چنین مساله ای در کشور است.
بر اساس آمارهای رسمی نرخ تورم در بیشتر ماه های این چند سال بیشتر از 30 درصد اعلام شده است. البته به اعتقاد من نرخ تورم واقعی بسیار بیشتر از این آمار رسمی است، کافی است به افزایش هزینه ها در همه امور نگاهی انداخته شود. هیچ چیزی اعم از کالا و خدمات در جامعه نیست که قیمت آن به حداقل 3 برابر افزایش نرسیده باشد.
نگاه کنید به قیمت نان، کرایه اتوبوس و تاکسی، انواع مواد غذایی و میوه، مسکن، پوشاک و ... از سویی افزایش درآمد خاصی هم در این مدت برای کسی ایجاد نشده است، همه اینها در کنار هم به خانواده ها و افراد فشار مضاعف وارد می کند و نتیجه اش وقوع جرائمی است که شما گفته اید.
* اما برخی معتقدند وقوع این جرائم یا مشخصأ این قتلها در کشور بیش از آنکه ارتباط مستقیمی با مسائل اقتصادی داشته باشد به پایین آمدن آستانه تحمل مردم و استرس ها و دیگر فشارهای اجتماعی و گاه سیاسی مرتبط است؟
همین دیگر! باید دید آستانه تحمل افراد در جامعه چرا پایین می آید؟ آیا اگر نان آور خانواده بتواند مخارج زندگی خود و فرزندانش را به صورت طبیعی و منطقی فراهم کند آستانه تحملش دچار مشکل می شود؟ و یا ممکن است دچار این استرس هایی که می گویید بشود؟
وقتی افراد جامعه می بینند هر چقدر تلاش و کار می کنند درآمدشان در مقابل تورم و افزایش قیمت ها به جایی نمی رسد دچار چنین مشکلات و بحران هایی می شوند. به اعتقاد من عامل اصلی تورم و مشکلات اقتصادی و به تبع آن اجتماعی در کشور به طرح هدفمندی یارانه ها بر می گردد.
* چرا فکر می کنید عامل همه این مشکلات طرح هدفمندی یارانه ها است، در حالی که دستکم مسئولان دولتی مدعی می شوند در قالب این طرح به افراد فقیر و دهک های پایین جامعه به صورت ماهانه مستمری داده می شود و آنها با همین دریافتی ها زندگی خود را می چرخانند؟
توجه کنید این حرف را من میزنم که 42 سال است در دانشگاه اقتصاد تدریس می کنم و بخش زیادی از این زمان هم تدریس به دانشجویان دوره دکترا بوده، علاوه بر این بیشتر از 100 کتاب در زمینه اقتصاد نوشته ام و همینطور صدها مقاله، حرفی که می زنم آغشته به سیاست یا چیز دیگری نیست. طبیعتأ من از یک مسئول مملکتی که چیز زیادی از اقتصاد نمی داند بیشتر در جریان مسائل اقتصادی هستم.
بگذارید با یک مثال داستان را توضیح دهم، اگر فردی که کارگر ساده است و بر اساس قانون کار ماهی 400 هزار تومان در آمد داشته باشد را در نظر بگیریم که 5 فرزند هم داشته باشد، در هر ماه این خانواده 315 هزار تومان هم یارانه دریافت می کنند. من دقیقاً محاسبه کرده ام که 120 هزار تومان یعنی یک سوم پول یارانه آنها فقط برای خرید نان مصرف می شود.
حالا خودتان بقیه موارد مورد نیاز را حساب کنید؛ از پول کرایه تاکسی و اتوبوس تا مایحتاج دیگر که در همین حد افزایش قیمت داشته اند. آن مبلغ یارانه به چه درد این خانواده می خورد وقتی چندین برابر آن بر هزینه مصارف حداقلیشان افزوده شده است؟
* آیا مشابه چنین تجربه ای که بحران اقتصادی به وقوع بحران و مشکلات در حوزه اجتماعی ختم شده باشد در دیگر کشورهای دنیا هم رخ داده است؟
بله، به عنوان مثال نگاه کنید به کشور انگلستان در دوره های قبل و بعد از نخست وزیری مارگارت تاچر. پیش از او آموزش و بهداشت در این کشور رایگان بود. بقیه خدمات و کالاها هم به دلیل پرداخت یارانه قیمت بسیار اندکی داشت چون از پولداران جامعه مالیات گرفته می شد و برای باقی مردم هزینه می شد.
در دوره تاچر اما اغلب این ها حذف شد و قیمت همه چیز گران تر شد، در نتیجه، افزایش رو به رشدی در زمینه بحران های اجتماعی مانند انواع دزدی ها، جنایت ها و دیگر آسیب های اجتماعی در این کشور آغاز شد.
* افزایش هزینه ها و تورم شدید در کشور ما در حالی رخ داده است که در سوی دیگر برخی از مردم به میزان غیرقابل باوری پولدارتر شده اند. درست از زمان افزایش بحران اقتصادی در کشور، دیدن افراد زیادی که خودروهای بسیار گران قیمت خارجی سوار می شوند به امری معمولی بدل شده است. این فاصله بسیار زیاد فقیر و غنی چه مقدار در افزایش این بحران ها تاثیر گذار بوده؟ آیا اساسأ چنین چیزی در وقوع آسیب های اجتماعی اثر گذار است؟
مساله ای که به آن اشاره کردید، یعنی افزایش فاصله میان افراد فقیر و پولدار جامعه، همان چیزی است که در علم اقتصاد با متر و معیاری به اسم ضریب جینی از آن یاد می شود، ضریب جینی نشان دهنده میزان نابرابری توزیع درآمد در طبقه پولدار و فقیر جامعه است. این ضریب نشان می دهد که پولدارهای جامعه چقدر درآمد دارند و فقرا چقدر. به هر میزان اندازه این ضریب بیشتر باشد یعنی فاصله ها بیشتر است و بر عکس.
در کشور ما در دو دوره ضریب جینی افزایش پیدا کرد، یکی در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و یکی هم در دوره 8 ساله محمود احمدی نژاد. در این دوره اخیر فاصله میان فقرا و پولداران بدتر شد که این مساله نشان دهنده افزایش نابرابری و فقر در جامعه است.
دیدن این نابرابری اجتماعی و حجم بسیار زیاد شکافی که میان درآمد طبقات مختلف اجتماع وجود دارد افراد جامعه را دچار انواع آسیب های اجتماعی و سرخوردگی می کند که ممکن است در شکل رفتارهای خطرناک مانند دزدی و دیگر جرائم مانند همین قتل هایی که به دلیل اختلافات مالی کمارزش رخ داد خود را نشان دهد.
* آیا این نابرابری اجتماعی که شما از آن به عنوان یک خطر برای جامعه یاد می کنید خطرناک تر است یا فقر عمومی؟ یعنی شرایطی که همه افراد جامعه به شکل یکسانی دچار کم درآمدی و فقر بشوند.
نابرابری اجتماعی به شدت خطرناک تر از فقر عمومی است. فقر عمومی یعنی اینکه همه خیلی پایین حقوق بگیرند در آن صورت توقعات هم پایین می آید و آسیب های اجتماعی هم کمتر می شود؛ چون کسی خودش را با دیگران مقایسه نمی کند تا دچار بحران های روحی و سرخوردگی و یاس بشود و دست به کارهای عجیب و غریب بزند. نگاه کنید به آن دو جوان زورگیر که برای مبلغ 70 هزار تومان دست به آن کار زدند و در نهایت اعدام شدند. مطمئنأ فقر عمومی از نابرابری برای جامعه بهتر است.
بگذارید وضعیت کشور هندوستان را در این زمینه مثال بزنم. در این کشور جمعیتی بسیار زیاد درآمدهای خیلی خیلی کمی دارند و یا در خیابان می خوابند یا در آلونک های موقتی و حاشیه شهرها. در کنار این افراد البته جمعیت بسیار محدود و اندکی نیز هست که بسیار پولدار هستند؛ اما بخش عمده مردم این کشور در حالت فقر عمومی به سر می برند.
وقتی به این افراد نگاه کنید متوجه خواهید شد در عین فقر بسیار هم شاد هستند. دزدی هم نمی کنند چون دچار نابرابری اجتماعی نشده اند. در هندوستان بر خلاف کشور ما در عین حالی که بخش زیادی از مردم هر روز دچار فقر بیشتر می شوند عده زیادی هم سوار بر ماشین های آخرین مدل و گرانقیمت مانند رولزرویس، پورشه و مازراتی و ... نمی شوند.